۱۳۹۱ دی ۲۵, دوشنبه

چکه پنجاه و پنجم ( ماهی)

ماهی گفت دست به دستم کنید برسم به دریا. کرکس قهقهه بلندی زد و گفت : آره دست به دستش کنید. یه نفس عمیق بکش راهی نمونده 200 کیلومتر دیگه . ماهی گفت: صداشو می شنوم. عقرب گفت: آفتاب کویر همینه . دیوونه می کنه من که عقربم تحملشو ندارم تو که اصن مال اینجا نیستی و آفتاب ندیده ای : ماهی گفت: من قویم. دووم میارم. مار گفت: همه همینو میگن. تو از کدوم گوری اومدی؟ ماهی گفت: از دریا. کاکتوس گفت: دریا چه خریه؟ کرکس گفت: دریا خر نیست. یه جای دوره پر آب . من دیدمش خیلی بزرگه. کاکتوس گفت: هیچی از کویر بزرگ تر نیست. ماهی بالا پایین می پرید می گفت: زود باشید باید به دریا برسم. کاکتوس گفت: چرا نمی خوریدش؟ راحتش نمی کنید؟ مار گفت: من ازین چیزها نمی خورم.عقرب گفت: منم . کرکس گفت: من می خورم ولی اول باید بمیره بعد. ماهی به کرکس گفت: تو که دریا رو دیدی منو ببر اونجا. کرکس گفت: من لاشخورم . غذامو ببرم تو دریا ولش کنم که چی ؟ ماهی گفت: اگه تو افتاده بودی توی دریا تا ساحل می رسوندمت. کرکس گفت: نمی تونستی. ضمنا تو نمی تونی کرکس بخوری ولی من می تونم تو رو بخورم. ضمنا به هر حال بخوام ببرمت هم نمی رسی.به طور طبیعی بمیر ماهی جان. ماهی گفت: به طور طبیعی؟ یه ماهی وسط کویر طبیعیه؟ مار گفت: نه. ولی مردن وسط کویر خیلی طبیعیه. کاکتوس گفت: فرار کنید آدم ها. کرکس و عقرب و مار فرار کردند. یه ماشین که عکس ماهی های شاد توی دریا روش بود با سرعت و گرد وخاک نزدیک شد. درست جایی که ماهی افتاده بود،ترمز کرد. ماهی که نفس های آخرشو می کشید رو از روی شن داغ برداشت و توی محفظه عقبش که عکس دریا توش بود انداخت.عقرب گفت: دریا اینه؟. کرکس گفت : نه . اون تو هیچ آبی نیست.اون تو فقط یخه. دریا رو که نمیشه ورداشت آورد اینجا. خیلی دوره .غذای خوشمزه مون رو برد آدم لعنتی. مار گفت: یخ چیه؟ کرکس گفت : ول کن بابا هیچی.کاکتوس گفت: اسمش چی بود؟ عقرب گفت: ماهی . کاکتوس گفت: نه منظورم اونجاییه که می خواست بره. کرکس گفت: آهان! دریا