۱۳۸۹ آبان ۳, دوشنبه

چکه پانزدهم ( گاهی )

گاهی شادترین آدم ها چنان دلشون می گیره که آرزوی مرگ می کنند .  گاهی غمگین ترین آدم ها از ته دل   لبخند می زنند . گاهی بدشانس ترین آدم ها هم  خوش شانسی میارن . گاهی قوی ترین آدم ها به زانو درمیان . گاهی ضعیف ترین آدم ها با قدرت یه کار رو انجام می دن . گاهی  فقیرترین آدم ها چیزهایی دارن  که بقیه نمی تونن داشته باشن . گاهی  ثروتمندترین آدم ها  چیزهایی رو می خوان که نمی تونن به دست بیارن . گاهی خودپسند ترین آدم ها  از خودشون بدشون میاد .  گاهی مهربان ترین آدم ها بی رحم می شن . گاهی پرمعنا ترین کلمات ، معنا شون رو از دست می دن . گاهی بی معنا ترین حروف، یه دنیا معنا در خودشون دارن .گاهی  دست نیافتنی ترین آرزوها ، تحقق پیدا می کنند. گاهی بوییدن یک گل معمولی یک آرزوی غیر ممکن میشه . گاهی بهترین دوست ها به آدم خیانت می کنن گاهی بدترین دشمن ها به پیشرفت شما کمک می کنن .گاهی همه امید آدم به همین گهگاه هاست  . گاهی باید به گاهی ها دل بست . گاهی باید   نوشتشون . گاهی ها هم باید این گهگاه  رو از یاد برد.گاهی هم ...

۱۳۸۹ مهر ۲۱, چهارشنبه

چکه چهاردهم ( آن روز صبح )

جاده طولانی بود . من و تو کوچک . دل سنگ های تیز برای ما و پاهای برهنه مان  می سوخت . جاده طولانی بود و رفتن ناگزیر . من صدای خارها را می شنیدم که می گفتند برگردید ما دوست نداریم در پاهای ظریف شما فرو برویم . اما صدای سرنوشت از همه صداها بلندتر بود . و رفتن ناگزیر . من تو را بوسیدم تو مرا بوسیدی . آن لحظه  نمی دانستیم که کدامیک از ما باید برود . کوچک بودیم اما گریه نکردیم . وقتی رفتن ناگزیر است گریه هم ناگزیر است . اما ما گریه نکردیم . لحظه بعد هر دو می دانستیم که تویی که باید بروی و منم که باید بمانم .چطور فهمیدیم نمی دانم .  زندگی پر از سوال های بی جواب است . و آن روز خلاصه زندگی بود. چرا گریه نکردیم ؟ چرا نترسیدیم ؟ چرا تو رفتی و من ماندم ؟ آن روز صبح چیزی داشت که معنای زندگی ما بود. ای کاش می فهمیدم تو که رفتی، زندگیت معنا پیدا کرد یا نه ؟ شاید هم در انتهای جاده تو به این فکر می کنی که من که ماندم زندگیم معنا پیدا کرد یا نه . جاده طولانی است و رفتن ناگزیر . سرنوشت ما را صدا می زند . یکی را برای ماندن یکی را برای رفتن . همه جاده ها یکطرفه اند حتی اگر به ظاهر دو طرفه باشند . اما عشق ها همیشه دو طرفه اند حتی اگر یک طرفه به نظر برسند.

۱۳۸۹ مهر ۱۹, دوشنبه

چکه سیزدهم ( خوشا )

خوشا به حال روحی که جسم ندارد . خوشا به حال کودکی که  می تواند بی دلیل  بخندد . خوشا به حال قایقی که بی سرنشین می رود و از طوفان نمی ترسد . خوشا به حال گلی که تا لحظه آخر  به گلاب گیران لبخند می زند . خوشا به حال صدایی که گوشی را برای شنیده شدن پیدا می کند . خوشا به حال کلماتی که از کنار هم بودن لذت می برند . خوشا به حال پنجره ای که هر شب  مخفیانه  با منظره مقابلش عشقبازی می کند . خوشا به حال گنجشکی که از سرمای زمستان نمی ترسد . خوشا به حال کسی که فرق دل و دلیل را می فهمد . خوشا به حال کسی که کسی را دارد . خوشا به حال من که تو را دارم . خوشا به حال ما که او را داریم . خوشا به حال او که جز خودش چیزی ندارد.

۱۳۸۹ مهر ۱۴, چهارشنبه

چکه دوازدهم ( آه و بازهم آه )

کجایی ؟ من تو را دیدم  و ندیدم . داشتم و نداشتم . تو در درخشش چشم های یک کودک بودی ، نگاهت که کردم ، مات شدی. در جوانه های گیاه بودی ، آبت که دادم خشکیدی . در وزش ملایم یک نسیم بودی ، بادبادکم را که به تو سپردم  ، ایستادی . من تو را دیده ام . تو را شنیده ام .لمس کرده ام . و تو تنها گریخته ای ، همیشه گریخته ای . می گریزی در حالیکه  بندی بر گردنم انداخته ای و من ناچار به دنبال تو می آیم... می آیم ،  چون تو می روی . من دیوانه وار به دنبال تو می آیم به دنبال همان یک لحظه ای که در شکلی غریب می درخشی ؛ می وزی و جوانه می زنی . به دنبال همان یک لحظه خوشبختی که بودنت به من می دهد ، تمام عمر سراسیمه دویده ام . جسم نداشته ای که بفهمی جسم چه باری است . در مورد تو قضاوت نکرده اند که بفهمی مورد قضاوت قرارگرفتن چه دردی دارد .زانو نزده ای که بفهمی  کسی که  به دنبال موجود غیر قابل دسترسی مثل توست  زیر چه دردی زانو می زند .  آه و باز هم آه . دویدن به دنبال تو عاقلانه نیست اما مگر من عاقلم ؟ مگر تو عاقلانه ای ؟ من از خون می ترسم از درد اما تو را آنقدر دوست دارم که از درد و خون بگذرم . آه و باز هم آه . بنشین،  بگذار لحظه ای کنارت بنشینم. تو نمی آئی ، چون می دانی که چه بروی و چه بیایی ، جز تو کس دیگری را ندارم . می دانی که به این لحظه های کوتاه دلخوشم . پیدایت می کنم این لحظه های کوتاه را مثل یک پازل کنار هم می گذارم و می سازمت همانطور که همیشه بوده ای ، بعد برای یک لحظه که شده در آغوشت می گیرم. و خوشبخت می شوم . این همه ندویده ام که تو را نیابم که خوشبخت نشوم که آزاد نشوم . آه یک متن دیگر نوشته ام و هنوز تو را ندارم .آه و باز هم آه . چند متن دیگر بنویسم تو را خواهم داشت ؟ آه و باز هم آه .