۱۳۹۲ مهر ۷, یکشنبه

چکه پنجاه و نهم (پازل)

آدم هایی هستند که ظاهرشان مثل من و توست. دست و پا و سر و صورت شان سرجایش است ولی تکه تکه اند. تکه تکه به دنیا آمده اند و قطعه قطعه می میرند بی هیچ امیدی به ترمیم. و زندگی شان تلاش موهومی است برای چسباندن اجزای وجودی شان به هم. و چقدر خنده دار و اشک آورند وقتی که تلاش می کنند خودشان را به هم بچسبانند بدون اینکه جای درست تکه های وجودشان را دقیق بدانند. مثل چسباندن پازلی که روی جلدش عکس پازل کامل شده را چاپ نکرده اند. در جهان پازل های کامل اینها تکه پازلند در تلاش و به هیچ دردی نمی خورند. ای خدای انسان های تکه تکه رحمی کن بر ما قطعه قطعه شدگان در جهان کاملان. ای خدای انسان های کامل خدای انسان های تکه تکه هم باش. پیامبری بفرست که پازل حل کند. تکه تکه بخواند به نام پروردگارش

۱۳۹۲ شهریور ۲۳, شنبه

چکه پنجاه و هشتم -تهش

تهش هیچی نیست. یه چیزی باید رها بشه یه چیزی باید پرواز کنه از وجودت بره تا آسمون. وگرنه تهش هیچی نیست. ته معمولی بودن و مشهور بودن هیچی نیست. ته پولدار بودن و فقیر بودن هیچی نیست. هر چی هست یه لحظه ایه که اینجاست. و حتی شیک هم نیست کمی کثیفه کمی خونالود شاید . کمی زشت ولی یه چیز اصیل توشه . یه نوع تعالی توش هست که با تمام تعالی هایی که توی ادیان و کتاب ها اومده فرق داره. یه چیز مرموز خیلی ساده. باید یه چیزی باشه که براش بمیری. یه چیزی که از نظم رهات کنه حتی بی نظم تر ازین نوشته. چیزی منو با آدم هایی پیوند می زنه که انگار هیچ پیوندی با من ندارند. یه چیز عمیق که اونا و گاهی من منکرش می شیم.