۱۳۹۱ مهر ۳۰, یکشنبه

چکه پنجاه و یکم ( به رعد و برق که نمی ترساندم)

چریک هایی که در زندان از چریک بودن پشیمان می شوند، در حسرت معمولی بودن در فکر ایامی که می توانست خیلی معمولی باشد و نیست. در خلوت یک سلول انفرادی که قبر را به یاد می آورد. گام های لرزان یک بی پناه زیر باران در فرار از خیس شدن ، بی پناهی با سرما چند برابر می شود، یک بی پناه تنهای خیس سینه پهلو کرده فاجعه است.اینکه ماشین های لوکس بیشتر گل می پاشند بی حکمت نیست. گاهی همین گل پاشیدن ها به یک موجود تنها، آدم های افسرده توی ماشین را می خنداند. درین دنیا همه چیز حکمتی دارد. از افسردگی تا خنده از مازراتی تا ژیان. در زندگی همیشه رعد و برقی هست مهیب که شنیده نمی شود اما همیشه هست . همه جای زندگی خطر برق گرفتگی وجود دارد.باور نکردنی است که در جهانی که عشق از اکسی توسین ناشی می شود صاعقه زدگی اینقدر آمار پایینی دارد.چریک ها و بی خانمان ها صاعقه ای را دوست دارند که خاکستر کند، بی نیاز از کفن و دفن آنی سریع مثل بسته شدن شاتر دوربین. مرگی اسطوره ای. اسطوره را هر جای این دنیای معمولی که دفن کنی مثل دریائی که جنازه را پس می زند ، از زندگی عادی بیرون می زند. عادی نبودن به مثابه یک نفرین . عادی بودن هم به مثابه یک نفرین. بودن به مثابه سعادت . بودنی که فقط بودن باشد نه عادی نه غیرعادی. گرومپ تخلیه الکتریکی بار بین دو ابر. تسلیم قطره ها در برابر جاذبه یک خیابان گلی. تمام

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر