۱۳۸۹ مرداد ۱۶, شنبه

چکه چهارم

دلم یه چیزی می خواد که نمی دونم چیه . شایدم می دونم و نمی دونم که می دونم . خب اینجا دنیاست دیگه نمیشه از چیزی مطمئن بود شما سخت نگیر.  دلم یه چیزی می خواد که دونستن و ندونستنو از یاد آدم ببره . نه منظورم اون نیست .اون که  نیارزد به بامداد خمار. دلم بی نهایت میخواد. یه بی نهایت خوشگل ناز . نه از این بی نهایت ها که این شکلی ∞ هستند. یک بی نهایت واقعی . یک بی نهایت واقعی که بشه توش غلت زد باهاش حال کرد و از همه مهمتر بشه با کسی که دوستش داری تقسیم کرد. دلم یک بی نهایت زنده می خواد .تو بی نهایت من هستی ؟ دلم از زمان گرفته چرا باید همه اش به جلو حرکت کنه مثل چاقو زندگی آدمها رو برش بده ؟ آهای ماشین زمان بی انصاف وایسا . من پیاده نمیشم ولی وایسا . من دلم جامونده تو ماشین شما  هم نیست .  کی بود گفت زمان دوریه مثل دایره ؟ تو بودی ؟ خب دایره بودن زمان  هم خوبه هم بده . خوبیش اینه که زندگی تموم نمیشه بدیش اینه که خلاص شدن ازش خیلی سخته .دلم دل می خواد . دلم تموم نشدن میخواد .آی آدمایی که دلتون دل می خواد کجایید پس ؟ چرا کمپین آدمهایی که دلشون دل می خواد اینقدر کم عضو داره . اونایی که دلشون دل نمیخواد پس چی می خواد ؟  می دونی هیچ چیز مثل بی نهایت قشنگ نیست هیچ چیز مثل بی نهایت ترسناک نیست . کی پرسید پس عشق چی ؟ مگه عشق و بی نهایت فرق دارن با هم ؟ کدوم عاشقی بود از ته دلش گفت آخ ؟ سوالاتونو از اون بپرسید من کار دارم باید به بی نهایت خودم برسم . همیشه اونی که آخ میگه بیشتر رسیده . سوالاتونو از کسی بپرسید که بیشتر میگه آخ . بیشتر دلش دل می خواد . یا دل .

۱ نظر: