۱۳۸۹ آذر ۲۳, سه‌شنبه

چکه بیست و سوم (آنگونه)

تو را آنگونه دوست دارم که غریق، نفس را .آنگونه که خاکستر، شعله را . آنگونه که بغض، گریه را . آنگونه که پرنده، پرواز را . آنگونه که کشتی، دریا را . آنگونه که گرسنه، نان را .آنگونه که زخم، مرهم را . آنگونه که مسافر، مقصد را . آنگونه دوستم بدار که معشوق، عاشق را

۹ نظر:

  1. می گفتی دوستت بدارد، گونه اش گردن خودش! :)

    پاسخحذف
  2. ناوات اتفاقا همینجوری نوشتم اولش :)
    بعد پشیمون شدم گفتم فرمت کار حفظ بشه . اینم فرقی نمی کنه آخه مگه معشوق چطوری عاشق رو دوست داره ؟ اینم در عمل یعنی هر طور دلت می خواد دوست داشته باش
    حالا شاید بعدا عوضش کردم در راستای کامنت تو :)

    پاسخحذف
  3. :)

    دوست دارم خوش بینی ات را زروان! بگذار همانطوری که نوشته ای باشد:). تو فرض را بر این گذاشته ای که معشوق عاشق را هر جور که به دل خودش است دوست دارد. من اما در دوست داشتنش مردد مانده بودم. عاشقِ دیوانه عاشقی اش را می کند چه دوست داشته شود چه...اما فکر کن چه می شود اگر...! من حتی وقتی خوش بین هم می شوم نمی توانم به چه جور دوست داشته شدنش فکر کنم از بس ذوق مرگ می شوم! چه کنیم؟! جنبه نداریم:) تو راحت باش!
    تو را آنگونه خواهم خواند که خود می توانم تو اما آنگونه بنویس که خود می خواهی!

    پاسخحذف
  4. برگشتم بگویم چه قدر سالم است خواستن تو، و طبیعی! سنی ایستیارُم! سنا احتیاجم وار! من اما او را چون بیماری که درد را دوست بدارد و دشمن، دوست می دارم! من از او چون گریزهایم از خودم گریزانم و چون ناتوانی ام از گریختن از خویش دوستش می دارم! شاید همین است که همیشه می گویم دعا کنید برای شفای همه ی مریض ها. مادرم می گوید مریض کرده ای خودت را با این مریض هایت و نمی داند من از همه بیمارترم و از همه به دعاهایش محتاج تر!:(

    پاسخحذف
  5. این دردی که میگی در هر عشقی هست . و این دوست داشتن درد هم خاصیت عاشقه . عشق بدون درد که نداریم ولی دردش هم شیرینه . درد عشقو عمیق می کنه

    پاسخحذف
  6. هی من نمی خوام بیام کامنت بذارم که اینجا نشه دیالوگ خونه ی من و شما:) اما انگار کسی بیا نیست هنوز هنوزا! پس باز هم ما می گوییم:

    بیایم از این کتابا و حرف و حدیثا بزنیم بیرون. عشق اگه چیز خوبیه باید برگشت داشته باشه دیگه، نیست؟! باید حداقل همون مقدار انرژی که ازت می گیره بهت برگردونه که بگیم مباحه!مستحب یا ثواب بودنش بماند! عشقی که دل و دین و دنیای آدمو از آدم بگیره دیگه عشق نیست! من اینجوری دارم فکر می کنم البته! شاید نتیجه ی این تفکر خلاف نظر بالام از آب در اومد ولی بالاخره فعلاً بر این عقیده ایم!

    پاسخحذف
  7. این روح‌چکه ما فعلا معروف نیست مهجوره پس تند تند توش کامنت نمی ذارن .هفته ای ماهی یکی باید کامنت بذاره جز شما که لطف داری .دیالوگ هم شد بذار بشه بی خیال :D
    به بحث جالبی رسیدیم به نظر من پاداش عاشق همون عاشق بودنه نه جوابی که معشوق به عاشق میده . خیلی ایده آلیه می دونم ولی لذتی داری عاشقی فی نفسه . مهم نیست عاشق کی باشی و معشوق چه پاسخی میده . اندازه عشقت مهمه. عشق خودکفاست همین که بتونی عاشق بشی دستاورد خیلی بزرگیه . یاد قصه تو مثنوی افتادم که درویشه هی یارب یارب میگه بعد می بینه جوابی نمیاد دیگه نمیگه بعد خداش میگه همین که داری یارب میگی استجابت از طرف ماست .در عمل چقدرش رو میشه جلو برد رو باید امتحان کرد.ولی خب نظر من اینه .

    پاسخحذف
  8. باید یک مدت دوری کنم از شما و این افکار خطرناکتان! دارید برم می گردانید سر خانه ی اول! باید دور از افکار و باورهای اولیه ام و رها از این آموزه های دیرین شروع کنم به کشف عشق! :) ممنون ولی به خاطر لبخندی که دوباره هدیه کردید به من! بابت اینکه باوری پاک و دست نخورده از دیروز را به خاطرم آوردید!

    پاسخحذف
  9. من ممنونم که وبلاگ رو مزین می کنید به نظرات تون ولی آنقدر هم خطرناک نیست افکارم ناوات :D

    پاسخحذف