۱۳۸۹ آذر ۷, یکشنبه

چکه بیستم ( نگاه )

در شهر نگاه می بارد . خیس می شوم زیر این همه نگاه . و تر می کنم دیگران را با نگاه . انسان موجودی است که نگاه می کند. انسان تجسم یک نگاه است ، حتی نابیناها هم نگاه می کنند .آن روز که جهانی نبود نگاه بود . خدا جهان را با نگاهش آفرید .و ما جهان را با نگاهمان شکل می دهیم .  نگاهی که دلی را می شکند یا دلی را گرم می کند. نگاهی که نورانی است یا تاریک . گرم است یا یخزده . دوست دارم  به یک نگاه محض تبدیل شویم نگاهی بدون جسم نگاهی بی نیاز از چشم . نگاهی سیال ، روان و آزاد که بر روی اشیا و آدم ها می لغزد و عاشقانه و بی وقفه آنها را می بوسد . نگاه یک بوسه نامحسوس است .من نگاهت کردم روحت را بوسیدم و تو خواب بودی . صبح که بیدار شوی جای نگاه من روی پیشانیت می درخشد.

۱۱ نظر:

  1. این کامنت‌هات چرا می‌گه "اُغلن کبیر گفت..."
    باید بگه "اُغلن کبیر فرمود"؟!
    اصلاح‌ش کن لطفاً.

    پاسخحذف
  2. :) این چکه از روحت را به من ببخش!چه دوست می دارمش!
    I become a transparent eyeball-I am nothing; I see all!- Emerson

    پاسخحذف
  3. @ آجی نوات
    قابل شما رو نداره . کل وبلاگ متعلق به شماست :)
    چه جمله قشنگی بود. امرسون رو در حد آشنائی مختصر می شناسم و ازش خوشم میاد

    پاسخحذف
  4. باز منم آجی ناوات! آمده ام بگویم ما ترکمن ها آدم های ساده ی زودباوری هستیم پس مراقب کلمه هایت باش دیدی یکهو باورم شد!

    خدا حفظت کند که همین حداقل آشنایی را داری با این بنده ی خدا! من که تنها نسبتم با او این است که نامش یکی از قدیمی ترینِ نام هاست در بین اسامی خواندنی های ناخوانده ی من:(. این جمله را هم دوران نوجوانی کشف کرده بودم.وقتی با مادرم لج می کردم می نشستم گوشه ی اتاق نشیمن این جمله را مثل اوراد جادوگران می خواندم و تظاهر می کردم کسی مرا نمی بیند و من همه را می بینم و بدین سبب یگانه قادر متعال اتاق هستم:)

    پاسخحذف
  5. خوش به حال شما ترکمن ها . تعارف نبود آجی نوات . پس باورت بشه هم اشکالی نداره
    آره کسی که میبینه و دیده نمیشه واقعا قادر متعاله . خدا باید همچین خصلتی داشته باشه ولی این فقط یک جنبه از خداست . دیده شدن و تحسین شدن هم یک جنبه دیگه از قادر متعال بودنه . اگه نبود این میل به تجلی ما الان وجود نداشتیم :)

    پاسخحذف
  6. ما الان وجود نداشتیمت را دوست داشتم!
    نه به این معنی که امکان وقوعش را دوست بدارم نه! از اینکه حس کردم به قول دوستی روی دست های خدا نمانده ایم و جایی به دردش خورده ایم خوشم آمد! از اینکه من هستم، با همه ی دردهای بودن تا او قادر متعال باشد تسکین یافتم دمی:)
    و به این معنی که من و تو و اغلن و بقیه ی بچه های نت هم نبودن اگه این میل به دیده شدن و خوانده شدن نبود:)

    پاسخحذف
  7. منم خودم این تجلی رو دوست دارم . راستش ما نه تنها روی دست خدا نمانده ایم بلکه به دلیل همین میل به تجلی به طرز غیر قابل باوری تک تک ما رو دوست داره . آنقدر دوستمون داره که حتی حاضره قادر متعال بودنش رو با ما شریک بشه یعنی شریک شده . نه ما بدون اون می تونیم باشیم نه اون بی ما . ما به تجلی و تجلی به خدا گره خورده . این تجلی ما رو به خدا پیوند میده و خدا رو به ما . اون می تونه با این تجلی از عرش بیاد رو زمین ما از زمین بریم عرش به همین سادگی :)

    پاسخحذف
  8. سلام عامو زروان !!!!

    تو گودر داشتم چکه هات رو می خوندم و هی کیف می کردم که رسیدم به این چکه . یه حس خوبی بهم داد . باران نگاه ها رو درک کردم. با این متن ، یهو خودمو زیر یک باران توامان از قطره های آب و نگاه های برق زده دیدم . خیلی خوشم اومد .

    پاسخحذف
  9. در ضمن همین طور اتفاقی نظرمان به پیوند های وبلاگتان افتاد ، از خودمان پرسیدیم ، نسبت عمو و عموزادگی مگر پیوند نیست ، آخر ؟؟؟؟ :D

    پاسخحذف
  10. الهام سلام . خوشحالم که کامنتو اینجا می بینم . لطف داری واقعا. باورم نمیشه که وبلاگ تو رو یادم رفته. شرمنده واقعا. خوب شد گفتی . وبلاگی که به وبلاگ درمه الهام خانم لینک نداده باشه درش بسته بشه بهتره ;)
    اضافه کردم لینکتو الهام جان

    پاسخحذف