۱۳۸۹ دی ۱۱, شنبه

چکه بیست و پنجم ( موم )

نه ماهی‌های آزاد، آزادند نه پرنده‌های بهشتی در بهشت زندگی می‌کنند، نه عروس‌های دریائی عروس هستند. خسته‌ام از اصطکاک آدم‌ها وکلمات. خسته‌ام از ادامه دادن و چاره‌ای نیست جز ادامه دادن. خدا زندگی را از آتش ساخته است و آدم را از موم. ورزم بده مقاومتی نمی‌کنم. گاهی خم شدن‌ رها شدن است. بِدَم بر کوره زندگی و آبم کن. بساز چیزی را که می‌خواهی. آب می‌شوم زیر دمیدنت به امید اینکه خوب بسازی. بساز و ویران کن که عادت دارم به درد ساختن و ویرانی. درست در لحظه‌ای که فکر می‌کنم شکل نهایی‌ام را گرفته‌ام. ویرانم می‌کنی تا شکل دیگری به من بدهی. خوشا شکل بی‌شکلی خوشا مجسمه ساز بدا به حال مجسمه‌های مومی تسلیم نشده. بدا به حال من

۲ نظر:

  1. هر لحظه به شکل بت عیار درآمد/گه پیر و جوان شد.
    ×××
    خوشا به حال تو؛
    خوشا به حال من؛
    و خوشا به حال ما مردمانی که خدایی داریم که تربیت‌مان می‌کند.

    پاسخحذف